چاقی گناه چه کسی است؟

توضیحات:

  • چند سال پیش اعلان شد که «میزان چاقی در جهان از سال ۱۹۸۰ دوبرابر شده است». درحالیکه تا این زمان اغلب گمان می‌کردند سوءتغذیه و کمبود مواد غذایی یک نگرانی دیرین در حوزه سلامت عمومی است. در نتیجه سازمان جهانی بهداشت (WHO) چاقی را که تا قبل از قرن بیستم کمیاب بود به طور رسمی به عنوان یک اپیدمی جهانی شناخت و از آن با عنوان بیماری یاد کرد.

     سازمان جهانی بهداشت (WHO) چاقی را که تا قبل از قرن بیستم کمیاب بود به طور رسمی به عنوان یک اپیدمی جهانی شناخت و از آن با عنوان بیماری یاد کرده است

    چند سال پیش اعلان شد که «میزان چاقی در جهان از سال ۱۹۸۰ دوبرابر شده است». در حالی که تا این زمان اغلب گمان می کردند سوءتغذیه و کمبود مواد غذایی یک نگرانی دیرین در حوزه سلامت عمومی است. در نتیجه سازمان جهانی بهداشت (WHO) چاقی را که تا قبل از قرن بیستم کمیاب بود به طور رسمی به عنوان یک اپیدمی جهانی شناخت و از آن با عنوان بیماری یاد کرد. در حالی که اگر به تاریخ و تعاریف لغوی چاقی مراجعه کنیم با نتایج متفاوتی مواجهه می‌شویم.

    چاقی (OBESITY) از کلمه لاتین اوبه سیتاس(OBESIRAS) گرفته شده که به معنای ضخیم، چاق یا فربه است. لغت نامه دهخدا نیز چاقی را فربهی، تنومندی، پرگوشتی و نهایتا صحت، سلامت، تندرستی تعریف کرده است. اما نکته مهم در این بوده که در هیچ یک از این تعاریف، نه تنها چاقی با بیماری همراه نشده بلکه نشانه سلامتی و بهبود است. دلیل این مدعا را می توان در تاریخ جست و جو کرد.

    تا قبل از قرن 20 دنیا با مسئله کمبود مواد غذاییِ در دسترس روبرو بود و تمامی تلاش خود را می‌کرد تا بتواند نوعی توازن در توزیع مواد غذایی ایجاد کند. حتی در سال 1948 در بیانیه‌ای حق برخورداری از غذا به عنوان یکی از مولفه‌های حقوق بشر به رسمیت شناخته شد. در ماده یک اعلامیه حقوق بشر این حق چنین تعریف شد: «هیچکس چه مرد و چه زن و یا کودک نباید دچار گرسنگی و سوء تغذیه باشد و باید سلامتی بدنی و مغزی خود را با تغذیه کافی بدست آورد.»

     

    از زمان جنگ جهانی دوم، حجم بالای مواد غذایی در دسترس مردم، همراه با کاهش فعالیت بدنی باعث چاقی به خصوص در کشورهای توسعه‌یافته شد. این مشکلی با فاصله 2-3 دهه، امروز در کشورهای درحال توسعه هم دیده می‌شود. در نتیجه چاقی با در نظر گرفتن دو فاکتور؛ شیوع و بیماری در مرکز توجه جهان قرار گرفت و به عنوان یک بیماری مزمن، با عواقب پاتولوژیک مسئله قرن اخیر شد.

    سوال مهم این است که مسئولیت انقلابی که در عادات غذایی ما اتفاق افتاده برعهده چه کسی است؟ اینکه وسوسه خوردنی که همیشه در انسان وجود داشته چرا و چگونه برایش مسئله ساز شده است؟ و آیا مدیریت افزایش و کاهش این نوع از وسوسه در دست خود انسان بوده یا صنعت غذا نیز درگیر آن است یا خیر؟

    اغلب مردم به دنبال غذاهای سالم هستند و به طور ناخودآگاه در ذهن خود غذا را در دو دسته سالم و ناسالم قرار می‌دهند. و به مکان‌ها و غذاهایی مراجعه می‌کنند که به نظر سالم‌تر می‌آید. اما هیچگاه به این فکر نمی کنند که میان غذاهای سالم و غذاهایی که کمتر باعث چاقی می‌شود تفاوت وجود دارد و این پدیده را توهم سلامت می‌گویند یعنی وقتی محصولی به عنوان یک محصول سالم عرضه می‌شود مردم تصور می کنند کالری کمتری دارد در نتیجه فکر می‌کنند بدون چاق شدن می‌توانند مقدار بیشتری از این محصول را مصرف کنند.

    اسم این پدیده را پیر شندون استاد موقت دانشگاه هاروارد پارادوکس غذای کم‌چرب و مردم چاق گذاشته است اینکه چطور افرادی که سعی دارند وزن کم کنند و تمام تلاش خود را می‌کنند تا غذای سالم بخورند، اما در تصمیم خود موفق نمی‌شوند.

    می‌توان این قضیه را با یک مثال ساده در مورد نوشیدنی ها یا برخی از مواد غذایی نشان داد؛ یک لیوان آب آلبالومعادل 100 کالری انرژی داشته و در مقابل آن، نوشابه کوکاکولا هم در همین میزان، کالری مشابهی دارد. اما هنگام خرید مصرف کننده تصور می‌کنند که آب آلبالو سالم‌تر بوده در نتیجه بیشتر از آن استفاده می کند. برنج پخته دو کفگیر 500 کالری در مقابل یک ساندویچ همبرگر که 320 کالری دارد. حال چالش مورد نظر این جاست که مسئولیت چاق شدن برعهده مصرف‌کننده است یا خیر؟ اینکه بسیاری از محصولات غذایی عرضه شده با عنوان مواد غذایی سالم در دسترس مردم قرار می‌گیرد بدون اینکه میزان کالری موجود در آنها درج شود.

     

    علاوه بر این نام فروشگاه نیز در انتخاب بسیاری از مردم موثر است زیرا فروشگاه‌های مواد غذایی در حال رشد و توسعه است که عنوان عرضه مواد غذایی سالم و ارگانیک را یدک می‌کشند و مردم با توجه به اعتمادی که در روابط خرید و فروش دارند هر محصولی که در چنین فروشگاه‌هایی عرضه شود را بدون توجه به محتویاتش به عنوان یک محصول سالم شناخته و می خرند.

    در چند دهه اخیر حجم زیاد کالری مصرفی در کودکان منجر به چاقی و دیابت در آنها شده است. آنها مدام در معرض متبلیغات محصولات فوق‌العاده چرب، پرانرژی، شیرین یا شور هستند.

    از نظر اجتماعی چالش‌هایی که در زمینه چاقی در نیم قرن اخیر با آن مواجه هستیم را می‌توان در چند سوال ساده خلاصه کرد

    * آیا چاقی تقصیر ماست یا شواهدی هست که بتواند عکس این قضیه را ثابت کند؟ یعنی مسئولیت چاق شدن برعهده خود مصرف کننده بوده یا صنایع غذایی نیز در آن دخیل هستند؟

    * آیا سپردن وظیفه سیاستگذاری به شرکت ها و صنایع تولیدکننده محصولات غذایی می تواند راهگشا باشد؟ یعنی یک طرح داوطلبانه ایجاد شود که اغلب صنایع غذایی برای مقابله با معضل چاقی فعالیت نمایند.
    * آیا قانون‌گذاری در حوزه صنایع غذایی می‌تواند چیزی را عوض کند یا باید رفتار مردم تغییر کند؟
    * نقطه عطف این تغییر کجا خواهد بود؟ آیا می توان نقطه عطف را افزایش هزینه درمان بیماری‌های ناشی از چاقی نسبت به درآمد صنایع غذایی درنظر گرفت؟


  • تهیه و تنظیم توسط نَما نِما
    تماس : 09133025634
    انتشار خبر در :